Tuesday, June 26, 2018

      گونه به گونه 
           یا 
      صدای دوپون

     آن بانوی زیبای تابناک درجوانی مرد محبوبش یک سرویس گیلاس کریستال پایه بلندبه اش هدیه داده بود.گیلاس های بلوردرطی سال های سپری شده یکی یکی شکسته بودند، یکی شان هنوزهمان بودکه بود.گیلاس بلور را در اشکافِ کوچک در دار پشت آینه بندگذاشته بود.ازآینه بنددرش می آورد، به غبارناپیدایش انگشت می کشید، تلنگر می زد به انعکاس صدایش گوش می داد.جلوی روشنایی نگه اش می داشت، به تبلورنوردرتراش های لوزی شکل خیره می شد.به چین و چروک گونه اش می مالیدو به آرامی لبخند می زد.پشت ویترین درآینه بندمی گذاشت وباکلید کوچک طلایی درش را قفل می کرد.   
    آن مردپابه سن گذاشته ی زمستا ن چهره درجوانی زن محبوبش یک فندک دوپون به اش هدیه داده بود. فندک درطی سال های سپری شده سوفارِ شعله و گازش هرز شده بود. پیچ ومهره اش هرز شده بود.گازپس می داد. شعله اش کم وزیاد می شد. پت پت می کرد.حالادیگرازتب وتاب افتاده بود و روشن نمی شد. فندک رادراتاق خواب بغل دستش روی میزعسلی کنارگوشی موبایل گذاشته بود. شب هاروی تختخواب به پشت درازمی کشید، دست می بُرداز روی میز برش می داشت سیگارش راروشن می کرد. تق،صدای بسته شدن سرپوش دوپون. فندک را کنار موبایل می گذاشت و با اخم های درهم وبرهم درتاریکی به سیگارخاموش پُک می زدوخاکسترسیگارروی قفسه ی سینه اش می ریخت.
   

No comments:

Post a Comment