شمع و دلقک
ازسقف اتاق
خواب طناب آويزان بود وزيرطناب چارپايه بود.
هرشب قبل
از خوابيدن روي چارپايه مي رفت.حلقه ي طناب را دورگردنش مي انداخت.گره اش را محكم
مي كرد.چشمانش رامي بست و بي حركت مي ماند. پرده ي سياه پُرچين و چروكي را مي ديد
كه جلويش شمع باريكي پت پت می كرد. شمع زودسوزِكم نور با دود سياه درتاج شعله . صورت
پت و پهن دلقكي با لپ هاي قرمز و دماغ پف كرده از سمت چپ توي چار چوب شمع وپرده مي
آمد. دلقك لبخند مي زد. صورتش را آرام به طرف شمع مي گرداند و فوتش مي كرد.
چشمانش را
باز مي كرد.حلقه ي طناب را ازگردنش درمي آورد . از چارپايه پايين مي آمد. روي تختخواب
به پهلو مي خوابيد. لحاف را روي سرش مي كشيد وچون شمعي پت پت مي كرد وخاموش مي شد.
No comments:
Post a Comment