رولت روسي
شب از نيمه
گذشته بود و او هنوز نخوابيده بود. چه مرگش بود اين جوان ریقوی كم سن و سال.
از تختخواب پايين آمد.
پیجامه ی راه راه و زير پيراهن آستين كوتاه تنش
بود. كشوي دراور را بازكرد. دست بُرد از زير لباس ها ششلول درآورد. سيلندر خزانه
ي فشنگ را از چپ آزاد كرد و مخزن گردان را به طرف نور چراغ خواب گرفت. دريكي
از خانه هاش گلوله بود. سيلندر را نرم و بي صدا جازد، چرخاند و از اتاق بيرون آمد.
سكوت بود و تاريكي.
از حياط خانه صداي جير جير زنجره میآمد. نور تيره و بي رمق از پس پرده هاي
پنجره به اتاق نشيمن مي تابيد.
پا برهنه
پاورچين پاورچين لكه هاي نور
روي قاليچه و درگاه
شيشه یی و راهروي تاريك را پشت سرگذاشت و به دراتاق نيمه باز نزديك شد. ايستاد
و گوش داد و در را آهسته باز كرد.
مرد قلچماقي
پشت به در و رو به ديوار روي تختخواب به پهلو
خوابيده بود و سر شانه ي پت و پهن اش از روانداز بيرون بود و با دم و بازدم یکنواخت نفس می کشید.
پسر جوان با
نُك پا از روي موكت پُرز بلند جلو رفت. انگشت اشاره اش را در حلقه ي محافظ روی ماشه گذاشت و اسلحه را به پس سراو نشانه گرفت و ماشه را چكاند.
صداي تقه ي
چخماق در توپي خالي اسلحه بلند شد. مردِ به پهلو خوابیده با چشمان نیمه باز، نفس
در سینه اش بند آمده بود.
پسر عقب عقب
رفت و زيرلب گفت، امشب هم جان بدر بُردي اي چالاقان.
زير نور چراغ خواب موها فرفري، فك چهارگوش، چانه برجسته
و چاكدار، لب ها باريك و بهم فشرده و وسط ابروها دو خط باريك .
وقتي صداي
كليك زبانه ي قفل درِ اتاق بلند شد و در بسته شد، با سرو صدا نفس کشید و چشم
بازكرد و جلوي دماغش به لكّه ي خاكستريِ رطوبت ديوارخيره شد.
No comments:
Post a Comment