Tuesday, December 11, 2018

     كورسوم ننه

     شهربانو دايه ي پيردوران بچگي ام مُرده بود. رفتم محّله ي شعربافان سراغ كورسوم ننه مُرده شوي شهركه شهربانو مُرد، بيا بقعه ي آسيدمرتضي غسل وكفن و دفن دايه ي خدا بيامرز. پرسان پرسان رفتم آسيّد محمّد، جاده ي سوستان، خانه یي نشانم دادند زهوار در رفته با سربندي سفالي و ديوارهاي آجري و درِ سبزرنگ. در نيمه باز بود. در را آهسته بازكردم. حياطي ديدم كوچك و چهارگوش، آب و جارو شده بغايت تر و تميز. رديف به رديف گل وگلدان دور تا دوركرت ها و توي كرت ها ميناي اصفهاني و اطلسي لب ماتيكي و جعفري بلند و كوتاه با گل هاي قرمز. ديوارها و چهارچوب پنجره ي رو به حياط پوشيده از پاپيتال و ياس زرد و ياس سفيدِ رونده بود .

   كامله زني ازپنجره به حياط خم شده بود و با آبپاش پلاستكيِ شرابيِ روشن به گلدان هاي پاي پنجره آب مي داد

No comments:

Post a Comment