كورسوم ننه
شهربانو دايه ي پيردوران بچگي ام مُرده
بود. رفتم محّله ي شعربافان سراغ كورسوم ننه مُرده شوي شهركه شهربانو مُرد، بيا
بقعه ي آسيدمرتضي غسل وكفن و دفن دايه ي خدا بيامرز. پرسان پرسان رفتم آسيّد
محمّد، جاده ي سوستان، خانه یي نشانم دادند زهوار در رفته با سربندي سفالي و
ديوارهاي آجري و درِ سبزرنگ. در نيمه باز بود. در را آهسته بازكردم. حياطي ديدم
كوچك و چهارگوش، آب و جارو شده بغايت تر و تميز. رديف به رديف گل وگلدان دور تا
دوركرت ها و توي كرت ها ميناي اصفهاني و اطلسي لب ماتيكي و جعفري بلند و كوتاه با
گل هاي قرمز. ديوارها و چهارچوب پنجره ي رو به حياط پوشيده از پاپيتال و ياس زرد و
ياس سفيدِ رونده بود .
كامله زني ازپنجره به حياط خم شده بود و
با آبپاش پلاستكيِ شرابيِ روشن به گلدان هاي پاي پنجره آب مي داد.
No comments:
Post a Comment