Sunday, July 22, 2018


     اژدها 


  از حكيم عبدالرحمن بن صالح كاتبي نقل است اژدها ي هفت سري بغايت مهيب درغاري نهان شده يك روز ­از هفت روز ­از شكاف كوه­ فرو جستي­­ به ده و دهگانان درآمدي­  اطفال زير پا همي انداختي­ به صغير و كبيررحم نكردي مال ­و منال باطل نمودي و به كنام­ خويش بازگشتي با ماده گاوي مادياني درازگوشي.
    پس چون دهگانان در دمامه­ درمي دميدند با هاياهاي و اتفاق مي كردند­ با داس و بيل و قمه­ و كج بيل آهنگ كنام او­ مي نمودندي تا دفع شر كنند ­آن خصم صفراوي از دهان و منخرين آتش برون فرستادي و جملگي آسيمه سر بگريختي و چاره­ ي­ اين كارندانستند.
    پارسا ­مردي بود سپيد موي و جميل گفت من همه­ از­اين ورطه­ نجات­ دهم­  و اين­ كار ­به­ شما­ بنمايم.
   چون­ روز مصاف دررسيد­ دو مرآت نهاد در برابر­هم­ مقابل غار و اژدها را ندا درداد كه پيش آي و برمن آتش فرست.
   اژدها قصدكرد آتش افروزي كند در آينه­­ از صد فزون اژدها ديد ­روياروي و بلاي­ ا­و پس افغان كرد بار و بنه برگرفت و از آن ديار برفت و همه حيران ماندند از آن­ همه­ اتّفاق و هجمه­ که ­به كار نيامد ­و مرآت و حيلت استاد شمشیر دولبه­ ی مکافات بود و دشمن ذليل كرد.
   حكيم فرمود ­در اين حكايت نصايحي است زياده­ از­ انگشتان دو دستان از نظركردنِ­ حال و حول ديگران. اللة اعلم ­­بحقايق­ الامور.  

No comments:

Post a Comment