اژدها
از حكيم عبدالرحمن بن صالح كاتبي نقل است اژدها ي هفت سري بغايت مهيب درغاري نهان شده يك روز از هفت روز از شكاف كوه فرو جستي به ده و دهگانان درآمدي اطفال زير پا همي انداختي به صغير و كبيررحم نكردي مال و منال باطل نمودي و به كنام خويش بازگشتي با ماده گاوي مادياني درازگوشي.
پس چون دهگانان در دمامه درمي دميدند با هاياهاي و اتفاق مي كردند با داس و بيل و قمه و كج بيل آهنگ كنام او مي نمودندي تا دفع شر كنند آن خصم صفراوي از دهان و منخرين آتش برون فرستادي و جملگي آسيمه سر بگريختي و چاره ي اين كارندانستند.
پارسا مردي بود سپيد موي و جميل گفت من همه ازاين ورطه نجات دهم و اين كار به شما بنمايم.
چون روز مصاف دررسيد دو مرآت نهاد در برابرهم مقابل غار و اژدها را ندا درداد كه پيش آي و برمن آتش فرست.
اژدها قصدكرد آتش افروزي كند در آينه از صد فزون اژدها ديد روياروي و بلاي او پس افغان كرد بار و بنه برگرفت و از آن ديار برفت و همه حيران ماندند از آن همه اتّفاق و هجمه که به كار نيامد و مرآت و حيلت استاد شمشیر دولبه ی مکافات بود و دشمن ذليل كرد.
حكيم فرمود در اين حكايت نصايحي است زياده از انگشتان دو دستان از نظركردنِ حال و حول ديگران. اللة اعلم بحقايق الامور.
No comments:
Post a Comment