Friday, January 25, 2019


   كهن الگو

     دستگاه بارماكِ شركت گيل‌ريس درجاده‌ي كمربندي گيرپاچ كرده بود، اين همه كارگر بيكار در آن سوخته‌سال،  اين همه مواد اوليّه نخ سفيد از تركيه از استراليا عاطل‌ وباطل. فاكس زدند. پيغام پسغام. در آن دكش‌ فاكش با طيارّه رفتند چهارگوشه‌ ي عالم، مهندس، كارشناس، ايله‌ وبيله آوردند، خوردند خوابيدند مارك و دلار گرفتند ژنراتور روبه‌ راه شد. روز راه‌اندازي همگي مرد و زن صف كشيدند. با بروبچه‌ها رفتيم شهر، امام جمعه‌ مان را آورديم با دو تا گوسفند، سر زديم با پنجه‌ ي دست خون را زديم به ژنراتور و بارماك. شروور بلغوركردند. ديلماج كردند گفت، مي‌گند چه كار مي‌كنيد. چرا دستگاه‌هاي به اين تر تميزي را ديرين وارين، چرا چرك و چربه مي‌ كنيد. گفتيم، واايستيد كنار قاميش‌بان‌ها. استارت نزنيد. يه بار ديگه گيرپاچ مي‌كنه. دست به دعا برداشتيم. حاج‌آقا دعا كرد. از خداي سبحان خيروبركت خواست. همه به رسم‌ ورسوم پدر بابايي. خيلي به قاعده. استارت زدند، ژنراتور روشن شد. بارماك راه افتاد و حيّ‌ وحاضر شاهد و شاهده بودند آن همه جماعت به كردكارِ چاره‌ ساز ما و ليفت‌ ولعاب آن قوم باطل.   


No comments:

Post a Comment