Wednesday, January 23, 2019


    شمع بزرگ

     كارگاه شمع‌ سازي دكان كوچكي بود در ميدانچه‌ ي شهرك صدرا با اتاقكي در پشت مغازه. ويترين پر از شمع‌هاي رنگارنگ ريزودرشت. شمع زودسوز،شمع ديرسوز.آن كه آرام وكُند مي‌سوزد. آن كه دود نمي‌ كند و همه‌جا را سياه نمي كند. شمع سفيد با دودملايم و نورملايم. شمع‌ها، شمع‌ها، شمع‌ها. روشنايي بخش جشن تولد و عروسي‌ها و عيش‌ ونوش‌ها و شب‌هاي نوركم سو. در اتاقك پشت مغازه، پيرمرد دست به كار رتق‌ وفتق. دو سه تا پاتيل، چندتا قالب شمع، روبان‌هاي رنگارنگ، نخ و قيچي و جعبه‌هاي مقوايي، پارافين، سلفون، كپسول گاز و رنگ‌هاي سرخ و سبز و آبي و شرابي روشن.
     حالا در اين وقت شب، در ميدانچه‌ ي شهرك صدرا، كارگاه شمع‌ سازي آتش گرفته است. از دور، از جاده‌ ي كمربندي، از توي ماشين كه نگاه كني، در تاريكي شب شمع بزرگي را مي‌ بيني با شعله‌هاي سركش در تاج‌ سر كه خانه‌هاي تاريك و كج‌ وكوله‌ ي شهرك را غرق نوركرده است.    

No comments:

Post a Comment